رابطه درمانی در درمان هیجان مدار فردی:
ارتباط هیجان در درمان ،درمان هیجان محور یا همان EFT ( گرینبرگ 2002) نوعی درمان کوتاه مدت و مبتنی بر شواهد است که از سنت روان درمانی انسان گرا نشات گرفته است. در EFT که خود بر پایه نظریه های هیجان و وابستگی استوار است، اعتقاد بر آن است که رابطه درمانی به خودی خود، به صورت نوعی « پیوند تنظیم کننده عاطفه» نقش تنظیم هیجان را بر عهده دارد.
در EFT، رابطه درمانی به عنوان فرآیندی محوری تفسیر می شود که در آن، ایجاد تغییر روان درمانی امکان پذیر می شود. گرینبرگ و واتسون معتقدند رابطه درمانی به دو روش اصلی عمل می کند.
نخست آنکه این رابطه به طور مستقیم و با ایفای نقش یک گروه دو نفره آرامشبخش، سبب تنظیم هیجان می شود. مراجع می تواند تجربیاتی که در این گروه دو نفره رخ می دهند را تعمیم داده و درونی سازی کند. این امر باعث ایجاد ظرفیت بیشتری برای خود آرامش بخشی می شود.
دوم آنکه رابطه درمانی بعنوان بافتار نیز عمل می کند که درآن مراجع می تواند افزایش عمق هیجانی را تجربه نماید از سوی دیگر رابطه درمانی می تواند سبب تقویت مهارتهای اختصاصی لازم برای تنظیم هیجان به شیوه ای موثر شود.
شناخت و هیجان در درمان هیجان مدار:
در EFT شناخت بعنوان یکی از مولفه های پردازش کلی هیجانی در نظر گرفته می شود اما تنها تنظیم کننده قلمداد نمی شود( گرینبرگ 2002). در الگوی گرینبرگ همانطور که شناخت، می تواند بر هیجان تاثیر بگذارد، هیجان نیز می تواند بر شناخت تاثیر گذار باشد. حتی از خود هیجانها می توان برای تنظیم هیجانهای دیگر استفاده کرد.
در این رویکرد، اعتقاد بر آن است که ارزیابی و هیجان به طور همزمان رخ میدهند تا مفاهیم هیجانی را پدید آورند. در حقیقت گرینبرگ و سافران ( 1987) معتقدند که هیجان، عبارت است از « ساخته شدن عاطفه، انگیزش و رفتار در سطوحی بالا» این نوع مفهوم سازی از عملکرد شناختی – عاطفی یکپارچه و دارای وابستگی متقابل را می توان شکلی از هوش هیجانی دانست.
در نتیجه، تعلیم هیجان را می توان آموزش در زمینه توسعه هوش هیجانی و تقویت پردازش هیجانی سازگارانه قلمداد کرد.
دانیل گلمن مفهوم هوش هیجانی را اینگونه تعریف نموده است: « توانایی فرد برای برقراری ارتباط با هیجان ها در چندین بُعد مختلف از جمله شناسایی هیجان، ابراز هیجان، ارزیابی و درک هیجان، ایجاد احساسات هیجانی، تنظیم هیجان در خود و دیگران و استفاده از دانش هیجان. گلمن، مه یر و سالووی را پیشگامان مفهوم سازی هوش هیحانی معرفی می نماید.
در الگوی مه یر و ساووی، هوش هیجانی شامل نظامی از هوش است که با پردازش هیجان ها مرتبط می شود. در این الگو، مطرح می شود که هوش هیجانی به شیوه ای عمل می کند که همتای عملکرد هوش عمومی می گردد.
پردازش هیجانی در درمان:
نظریه پردازانی مانند گرینبرگ و سافران (2011) که نقش هیجان ها را در روان درمانی مورد بررسی قرار داده اند، مدل پردازش اطلاعات را مطرح نموده اند. این مدل گامهای درمانی زیر را مطرح می کند:
- آگاهی از عاطفه
- معنا بخشی
- قبول مسئولیت
- برانگیختن عاطفه
- اصلاح عاطفه
فوآ و کوزاک ( 1986) دیدگاه پردازش اطلاعات را در مورد هیجان به کار گرفتند. مدل درمانی آنها بر این اساس استوار است که اطلاعات هیجانی به صورت یک شبکه در حافظه ذخیره می شوند.
در مورد ترس، درمان مبتنی بر مواجهه همراه با ادغام اطلاعات جدیدی که با اطلاعات قبلی ناسازگار هستند، کمک می دهد فرد برای بعد از تجربه اطلاعات جدید، اطلاعات ناسازگارانه قبلی خود را تغییر دهد.
این امر باعث تغییر در شبکه ترس موجود شده و حسی از امنیت را با خود به همراه خواهد داشت. این مدل فرض می کند درک این امنیت، نتیجه فعال سازی شبکه ترس همراه با یکپارچه سازی نیرومند اطلاعات ناسازگار است.
یک راهبرد نسبتا ساده برای تسهیل پردازش هیجان ها ( یعنی کسب بینش نسبت به خاطره و تجربه هیجانی) خودافشایی نوشتاری ساختاریافته است. این راهبرد شیوه بیان نوشتاری نیز خوانده می شود. تعدادی از مطالعات دریافته اند که بیان نوشتاری می تواند تاثیر مثبتی بر سلامت جسم و روان داشته باشد.
بیان نوشتاری هیجان به هیجانات تجربه شده « اجازه عبور» از ذهن را می دهد و فرد با کاوش احساسات و افکار عمیق خود درباره رویداد برانگیزاننده، با هیجانش رویاروی می شود. بنابراین این امکان وجود دارد که بیان نوشتاری ضمن آنکه به مواجهه با هیجان می انجامد، موجب بازداری فرآیندهای شناختی از قبیل نشخوار فکری و غرق شدن در افکار شود.
تقویت آگاهی هیجانی:
اگر قرار باشد مراجع بر روی پردازش هیجانی خود کار کرده و احتمالا تغییری در آن ایجاد نماید، گام نخست و مهم در این میان، عبارت است از تمرین کردن و افزایش توانایی مراجع در امر پی بردن به هیجان های خود و معطوف ساختن توجه انتخابی به هیجان ها.
EFT روش های متعددی را پیشنهاد می دهد که مراجعان با استفاده از آن ها می توانند تمرین توجه به تجربیات هیجانی خویش را آغاز کنند. مراجعان می توانند به تدریج به حس های جسمانی خود توجه کرده و بر این موضوع آگاهی یابند که هر هیجان را در چه قسمتی از بدن خود تجربه می کنند ( تکنیک جایابی هیجان در بدن).
همچنین مراجعان می توانند هیجان مورد نظر را برچسب زنی کرده، افکار مرتبط با آن تجربه هیجانی را شناسایی نموده و عملکرد آن را در زندگی شان بررسی کنند. علاوه بر این EFT تمایزی میان هیجان های اولیه و هیجان های ثانویه قائل می شود.
هیجان های اولیه، بیانگر پاسخ های هیجانی مستقیم نسبت به محرک های موجود در جهان هستند، در حالی که هیجان های ثانویه، بیانگر هیجان های مربوط به هیجان های دیگر هستند. افتراق دادن این عناصر پردازش هیجانی، از بخش های مهم تعلیم هیجان در EFT به شمار می روند.
به منظور افزایش آگاهی هیجانی مراجع، درمانگر می تواند از مراجع خود درخواست نماید تا در هر روز، بخشی از توجه خود را به هیجان های خوش معطوف سازد. نکته مهم در به کاربردن تکنیک های تقویت آگاهی هیجانی برای مراجع آن است که به او آموزش داده شود برای پی بردن به هیحان های خود، لازم است به سرنخ های جسمانی هیجان توجه نماید.
سر نخ های بیرونی نیز حائز اهمیت هستند و مراجع باید بیاموزد در موقعیت های خاص که به طول معمول، پاسخ هیجانی را برمی انگیزانند، توجه خود به تجربه هیجانی را تقویت نمایند.
هنگامی که مراجعان از هیجان های خود آگاه شدند، می توانند از گاربرگ ثبت هیجان برای یادداشت هیجان هایی که هر روز تجربه میکنند، استفاده نمایند.
این کاربرگ حاوی جدولی است که در سطر آن روزهای هفته نوشته شده و در ستون آن اسامی هیجانات مختلف آمده است. از مراجع خواسته می شود، هیجاناتی را که در طول هر کدام از روزهای هفته تجربه کرده است، علامت بزند.
با استفاده از این کاربرگ مراجع به تنوع هیجانی که تجربه می کند آگاه شده و یا درمانگر متوجه می شود فراوانی چه هیجاناتی در مراجع بیشتر است.
در کاربرگ پرسشهایی برای تقویت آگاهی هیجانی از مراجع خواسته می شود زمانی که هیجانی را تجربه کرد به جنبه های مختلف آن هیجان توجه نموده و پرسشهایی که در این زمینه مطرح می شوند را پاسخ دهد.
اتفاقی که سبب بروز هیجان می شود، اولین پرسشی است که در این کاربرگ مطرح می شود. در پرسش دوم از مراجع خواسته می شود تا از طریق تمرکز بر حواس پنچگانه خود موقعیت برانگیزاننده هیجان را توصیف نماید.
سپس با معطوف کردن توجه به درون، از مراجع خواسته می شود تا به علائم جسمانی تجربه هیجان، واقف شده و آنها را گزارش نماید.
نامگذاری هیجان گام بعدی است که در این کاربرگ به مراجع کمک می دهد آگاهی بیشتری نسبت به تجربه هیجانی خود پیدا کند.
آگاه شدن به افکاری که همزمان با تجربه هیجانی از ذهن مراجع می گذرد گام بعدی در این کاربرگ است. سپس از مراجع خواسته می شود نیاز یا خواسته ای که با حالت هیجانی خود همراه می داند را بیان نماید.
آگاه شدن به انگیزه عمل، یکی دیگر از جنبه های هیجان است که در این کاربرگ مورد توجه قرار گرفته است. به این منظور از مراجع خواسته می شود تا به تمایلات شدیدی که این هیجان برای انجام یک رفتار در او ایجاد میکند، آگاه شده و آنها را بیان نماید.
در بسیاری از مواقع یک اتفاق می تواند مجموعه ای از هیجانات را در فرد برانگیزاند. از این رو در این کاربرگ از مراجع خواسته می شود که به هیجان خود تمرکز کند و دریابد که آیا یک هیجان یا مجموعه ای از هیجانات مختلف را تجربه می کند.
تمایز گذاردن میان هیجان اولیه و هیجان ثانویه موضوع دیگری است که در این کاربرگ به آن پرداخته شده است. بدین منظور از مراجع پرسیده می شود که آیا هیجانی که تجربه می کند، پاسخ هیجانی او به محرک بیرونی است یا این هیجان را نسبت به بروز هیجان دیگری در خود تجربه نموده است.
خوشایند یا ناخوشایند بودن هیجان برای مراجع از طریق پرسشی مطرح می شود که در آن از مراجع خواسته شده است بیان نماید آیا هیجانش چیزی است که تمایل دارد آن را تجربه نماید یا آنکه مایل است از این تجربه دور شود.
در انتها از مراجع پرسیده می شود که در همین لحظه چگونه می تواند فضایی را به بهترین شکل ممکن برای هیجانش فراهم آورد و از خود مراقبت نماید.
بدون دیدگاه