مغز فرد خودسرزنشگر


مغز در حالت خود انتقادی، مغز در حالت شفقت به خود:

آزردگی از خودسرزنشگری یکی از شکایات اغلب افرادی است که دچار کمال گرایی افراطی هستند. . این رفتار وابسته به عزت نفس پایین شخصیتی می باشد. شرایطی که در آن، احساس عمیق و فراگیری از بد بودن درون فرد تجربه می شود. درمان شناختی می تواند برای کنترل صدای منتقد درونی موثر باشد اما این اقدام حس بد بودن درونی را از بین نخواهدبرد. بنابراین تمرکز اصلی درمان لازمست بر هویت منفی باشد. هویتی که فرد از خود در ذهن خویش ساخته است. چرا که این هویت منفی است که افکار منفی را ایجاد می نماید. در این شرایط لازم است تمرکز درمانگر بر رشد خود شفقتی در مراجع باشد.

خودسرزنشگری، درونی کردن ویژگی های والدین یا مراقبین اولیه منتقد و سخت گیر است. میان خود سرزنشگری و وجدان سالم تفاوت چشمگیری وجود دارد.

فردی که از وجدان سالم برخوردار است، خود را منصفانه پایش و نظارت می کند. این پایش و نظارت کمک می دهد فرد، هوشیارانه در موقعیتهای مختلف دست به انتخاب بزند و مطابق با استاندارهای خویش و چارچوب های اخلاقی عمل نماید. زمانی که رفتاری بر خلاف چارچوبهای اخلاقی یا استاندارهای شخصی اش انجام می دهد، آگاه شده و احساس گناه را تجربه کند. احساس گناه او را بر می انگیزاند تا در پی جبران برآمده و رفتارش را اصلاح نماید.

ویژگی ها و عواقب خودانتقادی:

اما فردی که از خود انتقادی رنج می برد، نظارت و پایش دقیقی ندارد. چارچوب های سختگیرانه و غیر واقع بینانه ای را بر خود تحمیل می کند که تعدی از آن چارچوب ها کاملا محتمل است. از سوی دیگر زمانی که اتفاقی باعث آزردگی او یا دیگری می شود، غیر منصفانه خود را زیر سئوال می برد. تعدی از چارچوبهایی که از ابتدا سخت گیرانه بوده و متناسب با شرایط وی نمی باشد در او احساسی ایجاد می نماید که به ظاهر شبیه به احساس گناه است اما بروز و کارکردی کاملا متفاوت دارد.

پیام شرم چیست و چه تاثیری دارد؟

او احساس شرم را تجربه می نماید. پیام و کارکرد احساس شرم کاملا با احساس گناه متفاوت است. پیام شرم این است:« تو خوب نیستی! گند زدی!» تجربه احساس شرم ناشی از خود انتقادی باعث فعال شدن سیستم تهدید- دفاع در مغز می شود.

مغز به شیوه های مختلفی به خطرات واکنش نشان می دهد اما سیستم تهدید- دفاع سریعترین شیوه است و راحت تر از بقیه فعال می شود. زمانی که تهدید تجربه می شود، آمیگدال فعال شده، غدد فوق کلیوی کورتیزول و آدرنالین بیشتری ترشح می کنند تا بدن آماده گریز، نبرد یا بی حرکتی گردد. این سیستم برای تهدیدات بیرونی که حیات ما را به خطر بیندازند، سیستم کارآمدی است اما این بار آنچه تهدید شده است حیات فرد نیست،تصویر یا برداشت او از خودش است.

در واقع در خود انتقادی عامل تهدید و عامل دفاع هر دو، در خود فرد قرار دارند. بخشی از وجود فرد، او را مورد ارزیابی قرار می دهد و آن را کمتر از استاندارها ارزیابی می کند اما در این ارزیابی، برخلاف احساس گناه، کمتر از استاندارد بودن به عملکرد استناد داده نمی شود بلکه احساس شرم کل وجود فرد را هدف قرار می دهد. هیجان شرم به جای ایجاد انگیزه برای جبران، فرد را مچاله میکند. در واقع این بار رفتار فرد نیست که عامل تهدید است بلکه خود فرد است.

مغز فرد خودسرزنشگر
مغز فرد خودسرزنشگر

یکی از عملکردهای سیستم تهدید- دفاع، جنگ و ستیز است. زمانی که عامل تهدید، بیرون از وجود فرد است سیستم تهدید- دفاع کمک می دهد تا فرد با عامل بیرونی بجنگد، اما در خود ارزیابی های غیر منصفانه، عامل تهدید درون فرد قرار دارد و وجود خود او ( و نه صرفا یک رفتار خاص از او) عامل تهدید است. بنابراین فرد از درون دچار درگیری می شود و رفتارهای خود تخریبی بروز پیدا می کنند.

یکی دیگر از عملکردهای سیستم تهدید- دفاع گریز است. زمانی که عامل تهدید درون فرد قرار دارد و فرد مورد خود ارزیابی منفی غیر منصفانه قرار گرفته است، گریز از خود به شکل رفتارهای اجتنابی مانند خوابیدن زیاد، ایزوله کردن خود از اجتماع و رفتارهایی مشابه انجام می شود.

عملکرد دیگر سیستم تهدید- دفاع بی حرکتی است. این عملکرد در خود انتقادی به شکل غرق شدن در افکار خود سرزنشگرانه بروز پیدا می کند.

زمانی که برای مدتی طولانی فرد به عامل تهدید به شیوه ای خاص پاسخ بگوید مسیرهای عصبی در مغز برای این رفتار ایجاد می شوند به شکلی که در دفعات بعد، انجام آن رفتار با سهولت بیشتری انجام می شود. خود تخریبی ناشی از خود انتقادی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به این ترتیب فرد برای پاسخ دادن به موقعیتی که در آن کمتر از استانداردهایش ظاهر شده است، خزانه رفتاری محدودی پیدا می کند ( رفتارهای خود آسیب رسان، اجتناب ها و یا غرق کردن خود در افکار خود سرزنشی که نهایتا به رفتاری خود آسیب رسان و یا اجتنابی ختم می گردد).

 مغز در حالت شفقت به خود:

از آن جایی که نوزاد انسان بسیار نابالغ بوده و مدت زمان زیادی لازم دارد تا با محیطش انطباق یابد، مغز انسان مجهز به سیستم مراقبتی است. وقتی سیستم مراقبتی فعال می شود، در اثر ترشح اکسی توسین و آندروفین استرس کاهش یافته و امنیت افزایش می یابد. بنابراین آمیگدال آرام شده و بدنبال آرام شدن آمیگدال اعصاب پاراسمپاتیک فعال می شوند. فعالیت اعصاب پاراسمپاتیک باعث احساس رفاه و آسایش بیشتر می شود.

زمانی که فرد شفقت به خود را تمرین می کند، سیستم تهدید- دفاع غیر فعال شده و سیستم مراقبت فعال می شود. پژوهشها نشان می دهند در زمان تمرین شفقت به خود، سطح کورتیزول خون کاهش یافته و واکنشهای دفاعی کمتر می شود.

شفقت به خود با سیستم مراقبت گره خورده است. به همین دلیل اگر زمانی که فرد احساس ضعف می کند( زمانی که خود را کمتر از استاندردها ارزیابی کرده است) به خود شفقت بورزد؛ احساس امنیت و تحت حمایت بودن را تجربه خواهد کرد.

شفقت به خود واکنش فرد در مقابل خطر را تعدیل می کند. همانگونه که بیان شد زمانی که فرد تحت تاثیر سیستم تهدید- دفاع است در مقابل تهدید ناشی از بهم ریختن تصویر ذهنی فرد از خودش، سه عملکرد را نشان می دهد:

رفتارهای خود آسیب رسان، رفتارهای اجتنابی و غرق شدن در افکار خودسرزنشگری

اما زمانی که شفقت به خود انجام می شود با فعال شدن سیستم مراقبتی مغز، مواجهه با عامل تهدید درونی ( بهم ریختن تصویر ذهنی فرد از خودش) به سه شکل انجام می شود:

  • به جای نبرد و ستیز با خود یعنی همان رفتارهای خودآسیب رسان ، مهربانی با خود انجام می شود.
  • به جای گریز و رفتارهای اجتنابی مانند ایزوله کردن خود با خواب زیاد و یا سایر رفتارهای اجتنابی، اشتراکات انسانی مطرح شده و فرد برانگیخته می شود تا فشاری را که تجربه می کند با فردی امن و مراقب در میان گذارد.
  • به جای بی حرکتی و غرق شدن در موج افکار خودسرزنشی، ذهن آگاهی اتفاق می افتد و فرد با تمرکز بیشتری ناظر خود می شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *