شرم

شرم


شرم:

نیاز به تعلق و احساس پذیرفته شدن، اساسی ترین و ابتدایی ترین نیاز هر انسانی است. قدمت این نیاز به آغاز زندگی بشر، زمانی که بقا یک تلاش قبیله ای بود؛ باز می گردد.

تجربه احساس تعلق ، احساس امنیت درونی را به دنبال دارد. وقتی تجربه احساس تعلق گسیخته شود ، میزان احساس متفاوت بودن ، ناکافی بودن یا تحقیر شدن غیرقابل تحمل است.

وقتی شرم، مزمن می شود می تواند هویت ما را تصاحب کند، توانایی ما برای لذت بردن از زندگی را تحت الشعاع قرار دهد و اعتماد مان به خودمان و دنیا را از بین ببرد. این حالت، همان تجربه احساس بد و بی ارزش بودن و زیر بنای هر گونه اعتیادی است.

در اکثر موارد شرم، با قرار گرفتن در برابر دیگران برای ما تداعی می شود. اما همیشه برای تجربه شرم نیازی به حضور فرد دیگری نیست. در اغلب موارد شرم بواسطه افکاری که درباره خودمان داریم در سکوت و به شکلی رازگونه به ما تحمیل می شود. ما برای قضاوت خودمان نیازی به حضور دیگری نداریم.

همانطور که دیگران را قضاوت می کنیم، تجسم می کنیم که دیگران نیز ما را می بینند و مورد قضاوت قرار می دهند. وقتی افکار ، احساسات و رفتارهای خود را نسبت به تصویری که دوست داریم دیگران از ما ببینند، می سنجیم ، سنگینی بی کفایتی را بر شانه هایمان حس می کنیم.

شرم
شرم

ما می توانیم هر جنبه ای از خودمان مانند ظاهر، درآمد، وضعیت، احساسات یا رفتارهای مان را به عنوان بازتابی از ناکافی بودن مان تفسیر کنیم.

ما ممکن است نسبت به بدن مان احساس تنفر داشته باشیم و به همین دلیل دعوت دوستانه به ساحل دریا و یا دعوت یک دوست را برای رفتن به استخر رد کنیم. ممکن است با خودمان فکر کنیم احمقانه است که به خاطر تمام کردن بنزین ناچار شده ایم تمام مسیر محل کارمان را بدویم، بنابراین به رئیس دلیل دیر آمدن مان را توضیح نمی دهیم.

ممکن است بخاطر نرسیدن به اهداف مان احساس بازنده بودن را تجربه کنیم بنابراین رویاهای شغلی مان را هرگز دنبال نکنیم. ممکن است وقتی با فردی در رابطه عاطفی نیستیم؛ به مدت طولانی برای سوگ یک طلاق، شدیدا متاثر باشیم یا احساس خواستنی نبودن را تجربه کنیم. بنابراین ما بیشتر از آنکه در مورد احساساتمان با کسی صحبت کنیم، نسبت به این احساسات دغدغه ذهنی خواهیم داشت.

شرم صلیب سنگینی است که ما هر روزه بر دوش می کشیم با این حال هیچکس نیست که مایل باشد، فرد بی شرمی شناخته شود. به این دلیل که داشتن سطحی از شرم بین همه ما امری طبیعی است.

شرم ما را تشویق می کند که به هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی مانند شیوه های اساسی یا روش بیان خودمان پایبند باشیم. به عبارت دیگر، شرم بسیار زیاد و یا شرم درباره چیزهایی که شرم داشتن برای آنها اشتباه است، روابط ما را تخریب می کنند و منجر به رفتارهای ضد اجتماعی، اعتیادها و هم وابستگی می شوند. شرم زیاد ( مسموم و بیمارگونه) در ناخودآگاه ما به کمین نشسته و پایه های عزت نفس و اعتماد به نفسمان را تخریب می کند.

این شرم تجربه اضطراب و ویرانی زندگی ما را بدنبال دارد. به طور خلاصه، این شرم می تواند ما و هرآن کسی که در اطراف ما هست را به بدبختی بکشاند.

شرم نوعا از سنین کودکی آغاز شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد. برخی از والدین به فرزندانشان می آموزند که برای حفظ ظاهر رازهایی را مخفی نگه دارند به این ترتیب شرم خانوادگی درباره اعتیاد، بیماری روانی، جُرم، خیانت، فقر، بارداری بدون ازدواج، پنهان می ماند. گاهی کودکان به علت نابرابری در معرض شرمساری قرار می گیرند.

رفتارهای اعضای خانواده ( یا نزدیکان ما) زمانی که از معیارهای ما گذر می کنند ( به استاندارهای ما تجاوز می کنند) در ما احساسی از شرم و حقارت را ایجاد می کند.

بعنوان مثال یک زن ممکن است به علت رفتار گستاخانه همسرش در رستوران احساس شرمندگی را تجربه کند. سپس او در ذهنش تجسم می کند که سایر مشتریان، او و همسرش را مورد قضاوت قرار داده اند ( همسرش را بخاطر رفتار گستاخانه اش و او را بخاطر ماندن با چنین مردی).

شکست شوهر در رعایت استانداردهای زن، باعث خود قضاوتگری و خود سرزنشی و نهایتا تجربه شرم در زن می شود. باورهای زن درباره قضاوت دیگران بیشتر از آنکه دفاعی در برابر رفتار شرم آور همسرش به هنگام صرف غذا باشد؛ دفاعی در برابر شرم درونی خود اوست. وقتی از این زن بپرسیم « اگر در یک رستوران زن و شوهری  را ببینی و شوهر رفتار گستاخانه ای را انجام بدهد، آیا آن زن را قضاوت خواهی کرد یا نه؟» به احتمال زیاد پاسخ زن منفی خواهد بود.

در واقع بیشتر مردم با آن زن احساس همدردی خواهند داشت. اغلب ما فکر می کنیم دیگران در حال قضاوت ما یا فردی هستند که ما عاشق اوییم، در حالیکه واقعا این طور نیست.

جهان شمول و اجتناب ناپذیر بودن :

شرم چیزی است که همه آن را احساس می کنیم. گرچه امریکایی ها عادت ندارند در مورد شرم صحبت کنند اما شرم در این کشور احساس فراگیری است.

ممکن است ما هرگز قصه های زندگی مان را در مورد شرم با دیگران درمیان نگذاریم یا برای گروه خاصی از افراد در مورد شرم مان صحبت کنیم اما همه ما داستانهایی در رابطه با شرم در زندگی مان داریم و تمایل داریم این داستانها را به شکلی مرور کنیم که انگار همین دیروز آن اتفاقات برای ما رخ داده است.

با این حال در قسمتهای دیگری از دنیا، بویژه آسیا و جوامعی که در آنها به آبرو، شرافت و جمع گرایی ارزش زیادی داده می شود، مردم به راحتی درباره شرم صحبت می کنند. آنها حتی بعنوان ابزاری برای اصلاح رفتار، برای شرم ارزش قائلند.

آداب و رسوم ( عرف) و دین می توانند بر روی شرم تاثیر بگذارند. در برخی فرهنگ ها زمانی که نتوان اشتباهی را تصحیح کرد، خودکشی به عنوان یک راه چاره در نظر گرفته می شود. بعنوان مثال در ژاپن، به لحاظ تاریخی خودکشی، آخرین راه برای حفاظت از شرافت خانواده تلقی می شده است.

کره جنوبی شیوع بالایی از خودکشی در میان دانش آموزان و سالمندان را دارد. دانش آموزان در کره جنوبی فشار زیادی را برای گذراندن آزمون ورودی کالج تجربه می کنند و اگر نتوانند از پس از این آزمون برآیند، خودکشی را بعنوان یک گزینه موفق در نظر می گیرند.

در میان سالمندان نیز خودکشی کار غیر متداولی نیست، نه برای قربانی کردن خود بلکه برای راحت کردن فرزندانشان از رنج فزاینده مراقبت و حمایت از آنها.

مکزیک نمونه ای از جامعه مسیحی شرم بنیاد است: جامعه ای که در آن حفظ ظاهر و آبرو بر نیازهای فردی تقدم و اولویت دارد.

ما حتی می توانیم با توجه به جنسیت( زن و مرد ) در یک فرهنگ ، تجربه شرم را بیشتر تجزیه کنیم  ( به شرم های جنسیتی دست یابیم).

به طور کلی مردها با قدرت، کنترل هیجانات، کار و نیروی مردانگی شان ارزشگذاری می شوند. هر نشانه ای از ضعف مانند گریه، بیکاری یا ناتوانی جنسی می تواند شرم را در بسیاری از مردان برانگیزد.

زنان در فرهنگهایی که به حیای جنسی ارزش داده می شود، در بیان مسائل جنسی شان احساس شرم می کنند. در ایالات متحده امریکا، جایی که زیبایی و لاغر اندامی مغتنم شمرده می شود، هر نوع خدشه و ایرادی در ظاهر یک زن می تواند در او احساس شرم را ایجاد کند.

زن ها شرم را بیش از مردان تجربه می کنند و بیشتر تمایل دارند به خودشان حمله کنند در حالیکه مردان حمله به دیگران را ترجیح می دهند.

شرم بعنوان بخشی از شرایط زندگی بشری، اجتناب ناپذیر است. از لحظه تولد تا مرگ، محیط، روابط و محدودیت های ما، هویت و عزت نفس ما را به چالش می کشند. مگر این که ما بواسطه مهارتهای مورد نیاز برای سازگاری، قوی شده و در مواجهه با شرم انعطاف پذیر باشیم. در آن صورت زمانی که انتظاراتمان از دیگران برآورده نمی شود، احساس ناامیدی و شکست خوردگی در ما احساسی طبیعی خواهد بود.

کودکان خردسال، به صورت ویژه، آسیب پذیر هستند چرا که آنها برای تجربه امنیت، عشق و پاسخ گرفتن نیازهایشان به بزرگسالان وابسته اند.

نحوه عملکرد در مدرسه، پذیرفته شدن در گروه همسالان و بعدها علاقمندی عاشقانه برای کودکان سنین مدرسه و نوجوانان بسیار حساس و بحرانی است.

دست یابی به استقلال و توان حمایت از خود، مرحله مهمی در زندگی به شمار می رود، در صورتی که فرد به این مرحله دست نیابد، این امر می تواند حسی از شکست و عدم دست یابی به موفقیت اجتماعی را در فرد به جریان اندازد.

بیماری، معلولیت و کهن سالی می تواند شرم را پرورش دهد چرا که از دست رفتن دارایی، کار، روابط و موقعیت ها را بدنبال دارد.

سرزنش عمومی برای رفتارهای غیر اخلاقی تحقیرآمیز است، اما وقایع بسیار کوچک نیز می توانند شرم را در ما ایجاد کند: بعنوان مثال پرحرف یا کم حرف و یا فراموشکار بودن. وقتی ما احساس شرمندگی را تجربه می کنیم زیر ساخت آن باور ناخودآگاهی است درباره حقارت، پذیرفتنی نبودن و دوست داشتنی نبودن.

 

بخشهایی از کتاب

Conquering Shame and Codependency

مترجم: فائقه رزاقی

مسئول بخش آموزش کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره پویش

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *